سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Volles Haus zur Fanparty - Teil 1 (جمعه 86/12/24 ساعت 1:18 عصر)
 

Volles Haus zur Fanparty - Teil 1

 

هر سال همین طور است. بعد از ماهها انتظار برای Fanclubparty و خوشحالی برای آن؛ آخر هفته ای که مدتها در حسرتش بودیم مثل برق و باد می گذرد و حداقل دوشنبه بعد از آن با افسوس های پس از پارتی و خستگی درگیر می شویم. اما اصلا مهم نیست.... امسال هم راه کوبلنز بیش از این ها می ارزید.

از قبل مشخص بود که امسال Guido حاضر نیست؛ چون او با Princess For One Day درگیر تور است. بنابراین امسال با افسوس فراوان برای خیلی از طرفداران؛ متاسفانه قسمت عکس گرفتن با توماس در کار نبود. ما هم خیلی هیجان زده بودیم که ببینیم این غیبت چطور در سازماندهی و جریان مراسم تاثیر می گذارد. کلودیا از همان ابتدا جریان امور را در دست داشت و به همراه Steffi و Kevin Schwarze از هفته ها قبل مشغول برنامه ریزی بودند. با کمک افراد مختلف، صبح زود روز دوشنبه در KuFa غوغایی بود.... بنابراین در پارتی هم همه چیز به آرامی پیش رفت و در موقع مقرر کارها تمام شد. در حالی که اولین طرفداران زودتر از وقت مقرر در جلوی KuFa حضور یافته بودند، توماس هنوز در پرواز برگشت از مسکو بود. چون او شب قبل از آن دو برنامه داشت.

اجازه ورود امسال نسبت به سال های پیش بسیار ساده تر برگزار شد. شاید یک دلیلش این بود که نباید مدام برای مراسم عکس برداری در صف ایستاد و دلیل دیگر اینکه نیروهای امنیتی همه چیز را هدایت و همراهی کردند. بنابراین حدود 500 نفر به سرعت در ساختمان جای گرفتند. به عنوان بلیت ورودی، امسال مثل قبل نوارهای روی مچ وجود نداشت، بلکه ژتون هایی بودند که می شد آنها را به سرعت توزیع کرد. در اتاق های جلویی؛ اتاق طرفداران تشکیل شده بود که در آن جا هر کس می توانست اطلاعات خودش را وارد کند یا آنها را اصلاح کند؛ باجه های اطلاعات و تجارت. در کنار محصولات آشنای شاپ توماس آندرس؛ پوسترهای بزرگ و زیبا، یک تقویم بسیار زیبا و همین طور دو ست آرایشی بسیار قشنگ و جدید با لوگوی TA برای خریدن عرضه شده بود. ( اطلاعات دقیق و عکس را به زودی در زمان مناسب می گذاریم). ما چنان غرق تماشای اجناس شده بودیم و با بقیه طرفداران " گپ می زدیم" که کاملا فراموش کردیم از اتاق طرفداران عکس بگیریم. اگر کسی عکس قشنگی از آنجا گرفته است، خیلی خوشحال می شویم که به ما اجازه انتشار آن را بدهد. به طور کل شرایط امسال خیلی دلپذیر بود. طرفداران فضا و امکانات خوردن، آشامیدن، صحبت کردن و خرید کردن را داشتند و از سوی همکاران KuFa و همه دست اندرکاران به نحو عالی حمایت می شدند.

حتی اتاق داخلی هم کاملا متفاوت از سال قبل چیده شده بود. سن در قسمت عقبی بود. این مسئله مهمی بود تا جای کافی برای همه نوازنده ها و سازهایشان در طول کنسرت وجود داشته باشد. اما متاسفانه به خاطر ستون های موجود در اتاق کمی دید محدود شده بود. جاهای نشستن هم به سرعت اشغال شدند، ولی مسئولین فورا اقدام کردند و تا جایی که امکان داشت صندلی اضافه کردند.

حوالی ساعت 15 ( البته ما یک ربع را هم حساب کردیم) بالاخره توماس روی سن آمد و با تشویق مورد استقبال قرار گرفت. از آنجا که قسمت پشتی برای کنسرت آماده شده بود و توسط یک پرده جدا شده بود، او در قسمت جلویی سن فضای حرکت بسیار کمی داشت. " سلام و روز بخیر، خدای من... امروز چه فضایی روی سن داریم. باور نکردنی ست. شما آن پایین جای بیشتری دارید." توماس تعریف کرد که در طول 24 ساعت گذشته فقط 90 دقیقه خوابیده است و تازه از مسکو آمده است. ما نمی دانیم چطور او این کار را انجام داده و با این وجود این قدر بانشاط و با ظاهر خوب روی سن قرار گرفته است!! خب، بر طبق توضیحات او امروزه کرمهای Lifting بسیار خوبی وجود دارند و او امیدوار است این کرم ها تا آخر پارتی دوام بیاورند! ;-)

" خیلی عالیست که شما اینجایید. بله... آرام عکس بگیرید. چون امروز دیگر از ماجرای عکس خبری نیست." – حیف شد..... –" حیف شد؟ به نظر من که اصلا این طور نیست.;-) اما در کل قسمت عکس گرفتن به نظر من کاملا عالی است. فقط هرساله؟ همیشه " عکس های من باز هم یک سال پیرتر شده ام" هست.... همه کس که نباید از این عکس ها داشته باشد." – چرا!!!! – " جدی؟" و به ما قول داد: " اگر گویدو سال بعد حضور داشته باشد، باز هم این کار را خواهیم کرد." مسلما با این حرف تشویق های کوبنده به هوا رفت.

حالا نوبت " چک هر ساله کشورها" بود که توماس فهمید یک طرفدار کانادایی احتمالا طولانی ترین مسافرت را انجام داده است. به هر حال پارتی باز هم " چند فرهنگی" بود. در کنار کانادا، طرفداران دیگری  هم از لهستان، اکراین، روسیه، لیتوانی، فرانسه، اسلواکی، چک، اسپانیا، بلژیک، هلند، اتریش، فنلاند و اسرائیل حضور داشتند. ناگهان توجه توماس جلب شد: " پس دانمارک چی؟" –هیچ. هیچ کس از دانمارک اینجا نیست. – " اوه، پس ما باید روی این موضوع کار کنیم! این طوری نمی شود." امیدواریم که هیچ کشوری را جا نینداخته باشیم!!! اگر این طور است – به ما بگویید و ما آن را به لیست اضافه خواهیم کرد!

بعد از اینکه توماس پرسید آیا اجازه ورود به سالن به خوبی انجام گرفته و طرفداران چطور هستند، بار دیگر خاطرات سال پیش مرور شد. " کمی به عقب برگردیم. سال گذشته چه خبر بود: تور کریسمس! تور کریسمس بود که باعث شد من بسیار لذت ببرم. واقعا باعث شادی من شد. فقط صادقانه بگویم بعد از اجرا، فکر کردم: الان حتی آهنگ های کریسمس هم بس است. بعد از آن حتی اعلام کردم که دیگر همکاری نمی کنم. فقط در این باره می توانم بگویم که به احتمال 99.99% امسال هم دوباره تور کریسمس برگزار می کنم. ما فکر کردیم: کمی آن را گسترش می دهیم. یک کمی اروپایی تر... ما از جایی شروع می کنیم که برف می بارد... در شمال نروژ." – Sorry ؟؟؟ - ببخشید چی؟ Sorry؟؟؟ نه مسلما نه!!! خب من بعضی وقتها احساس می کنم واقعا می توانم دروغ هایی بگویم که شما باور کنید." خنده در سالن پخش شد. او در همان جا ادامه برنامه را برای تعدادی کنسرت خارجی در سال 2008 اعلام کرد، که البته هنوز کاملا قطعی نشده بودند.

" خب عزیزان دلم." توماس عینکش را برداشت. " آنهایی که در کنسرت های کریسمس بودند، می دانند که بازوها در میانسالی درازتر می شوند. اما به خاطر اینکه آنها نتوانند بی حد و اندازه رشد کنند، باید عینک زد. حالا برای شما چیزی را می خوانم.... یک قضیه خیلی خیلی جالب." در اینجا خانم Wilbert از Handwerkskammer [ اتاق یا انجمن کارهای یدی و فنی] کوبلنز روی سن نزد توماس آمد و پروژه HelleWecks را معرفی کرد. همان طور که می توانید در سایت ما نیز بخوانید، توماس آهنگ کتاب Sind die HelleWecks noch zu retten? [آیا هنوز می توان HelleWecks را نجات داد؟] را به همراه یک گروه نوجوان می خواند. کتاب در 1 آوریل 2008 اول در قطع جیبی و سپس به همراه سی دی منتشر خواهد شد. خانم ویلبرت به ما قول داد که کتاب با حمایت توماس غوغا خواهد کرد. توماس غوغا خواهد کرد. توماس: " خب، پس دانستید که مجبورید کتاب را بخرید...!!!"

بعد خانم ویلبرت تعدادی برنامه دیگر مرتبط با بازاریابی کتاب را نام برد و موکدا همه طرفداران توماس را به آن دعوت کرد. درباره برنامه های دقیق و قطعی هم مسلما به موقع اطلاع خواهیم داد. هر کس یکبار توماس آندرس را برای همکاری در پروژه اش علاقه مند کند، به این سادگی کنار نمی کشد. خانم ویلبرت با خوشحالی توضیح داد که او توانسته توماس را راضی کند که کتاب شنیداری (سی دی) HelleWecks را هم گویندگی کند. توماس در این رابطه: " خب خانم ویلبرت، شما اغلب با من در دفترم هستید. من همیشه یک چنین قول هایی می دهم." و درباره سوال توماس که " آیا چیز دیگری هم گفته ام؟" خانم ویلبرت با شادمانی گفت که توماس 500 کتاب اول را امضا خواهد کرد.

بعد توماس گفت: " آنچه که مربوط به کتاب شنیداری می شود را اغلب از من خواسته اند. چون در شوهای کریسمس هم روخوانی من را شنیده اند فکر می کنند... پس او حتما می تواند بخواند." خنده در سالن پیچید." به هرحال این برای من یک چالش کوچک بود. ما این کار را در بهار انجام می دهیم. اما دقیقا همزمان با کتاب منتشر نخواهد شد. و آنچه که مربوط به امضا می شود... امضا کردن را می توانم در خواب انجام بدهم.

آنچه که من را به هیجان آورد این حقیقت است که من به عنوان یک شخص معروف و یک هنرمند، یک وظیفه فرهنگی دارم. من فقط اینجا نیستم که موسیقی تولید کنم و برای آدم ها و حسابم شادی بیاورم، بلکه من موظفم برای جوانان شاخه های کاری دیگری بگشایم."

 





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 9 بازدید
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدیدها: 5468 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  •